عمرم در آرزوی تو رفته ست و می رود


صبرم به جستجوی تو رفته ست و می رود

رفتی و بوی زلف تو ماند و هزار دل


دنبال تو به بوی تو رفته ست و می رود

سوی در تو رهبر جانهای عاشقان


بادی که آن به کوی تو رفته ست و می رود

خونابه ایست از دل همچون منی دگر


آبی که آن به جوی تو رفته ست و می رود

باری قصاص بهر چه آموزدت قریب؟


کاین شیوه ها ز خوی تو رفته ست و می رود

در جان همی رود سخن و من نهاده گوش


هر جا که گفتگوی تو رفته ست و می رود

درکش عنان که چون سر خسرو هزار پیش


پیشت ز عشق روی تو رفته ست و می رود